چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۴۰۴

من خدا نیستم، هیروهیتو هستم

 وقتی «جنگ جهانی دوّم» شروع شد، «هیروهیتو» امپراتور ژاپن بود. او خود را پسر آسمان می‌دانست. پسر آسمان ۶۲ سال امپراتور بود. یکی از طولانی‌ترین دوران پادشاهی جهان.

مردم ژاپن می‌گفتند: امپراتور خداست و خدا از هرگونه خطا و اشتباه به‌دور است.

 هیرو
عاشق جنگ و نظامی‌گری بود. با تصمیم‌های اشتباه، ژاپن را وارد جنگ جهانی دوّم کرد، و اتفاقا در سمت سیاه جنگ ایستاد. کنار هیتلر و موسولینی.

 هیروهیتو دستور داد به مستعمرات انگلیس و فرانسه حمله شود. اشتباه مرگ‌بار را وقتی انجام داد، که فرمان داد بندر «پرل‌هاربر» آمریکا بمباران شود. فرمان هیجانی و احساسی امپراتور ژاپن را مستقیما با آمریکا شاخ‌به‌شاخ کرد.

بی‌تدبیری‌ها و تحرکات ارتش امپراتوری، لجِ آمریکایی‌ها را درآورد و عاقبت، «پل وارفیلد» نخستین بمب‌های اتمی را روی
هیروشیما و ناکازاکی ریخت، و روز بعد، پسر آسمان و خدای خورشیدِ بی‌غروب، تسلیم آمریکا شد!

 ژاپنی‌ها شکستِ پسر آسمان و امپراتور خداگونه را باور نداشتند. بسیاری از آن‌ها به روشِ «هاراگیری» به زندگی خود پایان دادند، تا ننگ شکست هیروهیتوی مقدس و آسمانی را فراموش کنند.

تصمیمات هیروهیتوی مقدس دو میلیون ژاپنی را به‌کشتن داد. شهرها را ویران و کشور را تسلیم دشمن کرد.

در مدت ۶۲ سال حکم‌رانی، هیچ ژاپنی جسارت پرسش از پسر آسمان را نداشت. پرسش از
هیروهیتو «گناه» محسوب می‌شد.

ژاپنی‌ها معتقد بودند؛ خدا فقط دستور می‌دهد و به هیچ‌کس و هیچ‌جا پاسخ‌گو نیست.

ژنرال
«داگلاس مک‌آرتور» فرمانده فاتح آمریکایی تقاضا کرد که هیروهیتو در دفتر فرماندهی ارتش آمریکا حاضر شود. به ژاپنی‌ها خیلی گران آمد. تا حالا هیچ کس امپراتور را فرا نخوانده بود. دستور به خدا؟ رفتن امپراتور مقدس به حضور دیگری؟

ژاپنی‌ها اما شکست‌خورده‌بودند و شکست‌خوردگان، فرمان‌برانِ فاتحان‌اند. حکم را گردن نهادند. اما هنوز «هیروهیتو» برای‌ِشان حکم خدا را داشت.

شرط کردند هیچ‌کس غیر از ژنرال در محل ملاقات نباشد. هیچ‌کس امپراتور را لمس نکند. عکس‌گرفتن از امپراتور قدغن باشد.

اما «داگلاس مک‌آرتور» به محض ورودِ امپراتور، او را نزد خود فراخواند. با او دست داد. داگلاس، هیروهیتو را کنار خود قرار داد و از عکاسان خواست عکس بگیرند.

هیروهیتو نه‌تنها شکست خورد که شکسته هم شد
. خورد و خوار و خاک. کِنِف و کوفته. هیروهیتویِ شکست‌خورده از ژنرال آمریکایی مهلت خواست تا اشتباهاتش را جبران کند. داگلاس قبول کرد. اما به یک شرط. عذرخواهی!

فردایِ بعد از تسلیم هیروهیتو، خدای خورشید، پسر آسمان رو به جهان و مردمِ ژاپن متنی را خواند که آمریکایی‌ها برایش آماده کرده‌بودند: «من خدا نیستم! هیروهیتو هستم! من پسر آسمان نیستم! پسر
یوشی هیتو هستم!بابت همه اشتباهاتم متاسفم!»

تندیس از طاقچه افتاد و پسر آسمان و خدای خورشید تکه‌تکه شد. قاب قدیس شکست و هاله تقدس از گرداگرد صورت پادشاه کنار رفت.

ژاپن نو
و نوین، درست بعد از تقدس‌زدایی از امپراتور متولد شد. لحظه‌ای که ژنرال داگلاس تقدس هیروهیتو را زیر پا انداخت و او را از مقام خدایِ غیر پاسخ‌گو، به جایگاه انسان مسئولیت‌پذیر رساند. ژاپن نو و نوین متولد شد.

تا مادامی‌که حاکم و حاکمیت پوسته‌ی تقدس را ترک نکند، توسعه امکان‌پذیر نیست. ژاپن امن و اخلاق و نظم و انضباط، ژاپن تویوتا و سونی و هوندا و پاناسونیک و میتسوبیشی، وقتی شکل‌گرفت که هیروهیتو اعلام کرد، خدا نیست. پسر خدا هم نیست. پسر پدرش، یوشی هیتو است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر